اسیر خیال

منم یه آدمم .... مثله بقیه ....

اسیر خیال

منم یه آدمم .... مثله بقیه ....

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام پیشا پیش سال نوتون مبارک دوستای گلم

انشالله سال خوبی داشته باشین و همه به آرزو هاشون برسن ....

اومدم بگم شاید نتونم تا بعد تعطیلات پست بذارم اما بعدش با پستای طویل در خدمتتونم

چون محمد کارای مرخصی شو جور کرده داریم میریم کاشان

اگه لب تابمو با خودم بردم که پست میزارم چون با گوشی سختمه ....

دوستون دارم خیلی زیاد

انشالله سال 95 و شروعش براتون فوق العاده باشه

شاد باشین

بابای :)


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۹
funny queen
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۳
funny queen
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۴
funny queen
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۴
funny queen

سلام خوبین ؟


من عالیم ....:)


نمیدونم وقتی مرد متاهل میشه میگن رفت قاطی مرغا

 

من ولی رفتم قاطی خروسا :)


شاید یکم گیج شده باشین 


اومدم بگم که نامزد کردم و خواستم شادی مو با بقیه قسمت کنم .


دیشب منو محمد جواد (دوست داداشم ) به عقد هم در اومدیم 


ببخشید الان کار دارم 


ادامه پستمو بعدا میزارم 


فعلا بای

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۱۷
funny queen

از خونه تا سر خاکت نیم ساعت بیشتر راه نیست ....


دلم امروز خیلی گرفته بود ...لباس هامو پوشیدم 


طرفای ساعت 9 اینا بود .


کتونی هامو پام کردم و به سمت مزارت راه افتادم ...


 کنار سردر مزار یه سوپری کوچیک هست از اونجا خرما و شمع گرفتم طبق عادت همیشه ام ..


گلاب اصل کاشان که سوغات مامان بزرگ بود رو از تو کوله ام در آوردم و ریختم رو سنگ سرد و سیاهت 


بغضم ترکید و زار زار گریه کردم ....


درد و دل کردم و خودمو سبک .....


با دیدن تاریخ تولد و وفاتت آتیش به جونم میزدن ....


تولدت بهار 71 و وفاتت بهار 90 .....


از بهار بیزارم چون تو رو ازم گرفت ....


میدونم اگه بودی 


اشکامو پاک میکردی و میگفتی :آباجی آروم باش ....من اینجام 


درست مثله وقتی که بابا رفت پیش خدا ....


بامداد تو واقعا بامداد بودی ....


+خدایا خودت کمکم کن تا با این قضیه کنار بیام ....


++درسته آدم شوخی ام البته در ظاهر اما باطنم داغونه ....

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۱۶
funny queen

عاقا من نمی دونم این مامان بزرگ جونم چی از جون منه بدبخت میخواد 


بابا جان منه بدبخت گناه کردم گفتم برم کمکش 


کم مونده بود سیم کشی های ساختمونو هم بشورم .


تازه اومده چند تا نهال آورده میگه :


این درختچه ها رو بکار تو حیاط ....


گفتم : مامان جونم من چیزی از باغبونی سرم نمیشه .


گفت :از بس که سرت تو اون لب تاپ وامونده اته ....تازه به مامانت میگم اصلا بهم کمک نکردیم 


میبینین تو رو خدا ://///


+بگذریم روز درخت کاری یه به قول مامان جونم درختچه کاری مبارک .^_____________^


funny queen

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۳۲
funny queen